من انتظار را از خبر بد بیشتر دوست دارم !
من نوشت:سلام...دوباره پریشونم...چرا؟پریشونی که دلیل نمیخواد...کافیه تو یه جمعی که همه عاشقانه با کسی که دوسش دارن حرف میزنن قرار بگیری،اونوقته که دلت لک میزنه واسه کل کل باهاش،واسه خندیدناش،واسه تندتند صدا زدنش...حتی واسه ی بی محلی کردناش!عاشق که باشی گاهی دلت اندازه ی یه ارزن تنگ میشه واسه بودن و گرمای نفسش...
گفته دوهفته ی دیگه میاد؛تا اون روز من چی بکشم!امتاحاناس البته شاید نشه یه دل سیر ببینمش:(اما اشکالی نداره...همون یک ثانیه دیدنشم کلی ذخیره ی انرژیه واسه من...بمب انرژیه آقامون:)
از ته قلبم واسش آرزوی موفقیت و شادی دارم...و واسه ی تموم دخترایی که چششون دنبالشه آرزوی کور شدن!چه کنیم،به آقامون که برسیم حسود میشیم...
سوال:آیا میشه چشمش که به ساعت00:00افتاد،اولین نفر یاد من بیفته؟کاشکی...