سرگردون
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض،پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشتسرگردون
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض،پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشتسلام...
خسته شدم از غصه،خسته شدم از دلتنگی،خسته شدم ازین خودم،خسته شدم از فکر کردن،از روزشماری کردن واس دیدنش،خسته شدم ازین یهو غرق افکار شدن و خیره موندن ب جایی واس ی مدت طولانی...دلم ی تنوع میخاد...مثلا میشه همین امشب واس تنوع اس بده بگه چطوری؟یا دفه دیگ ک دیدمش واس تنوع تحویلم بگیره؟یا میشه واسه تنوع تعطیلات عیدو هرروز یسر خونمون بزنه؟چ فکرای احمقانه ای...آره دیگ ن دیوونگی شاخ و دم داره ن خر درون عقل و شعور...وختی وای میسه جفتک زدن،اونوقته ک قلبت درد میگیره...اونوقته ک ی بغضی میاد سراغت و تا آبروتو نبره بیخیالت نمیشه...
خدایا خودت کمکم کن...
سلام
دلم واس امام رضا تنگ شده
چرا نمیشه برم زیارت؟
چرا الان ک بش نیاز دارم دعوتم نمیکنه؟
من دلم واس اسمال طلا تنگ شده
واس پنجره فولاد
واسه اون صحن درندشت
واس گم شدن تو حرم
واس زیرزمین
واس زیارت
واس تا صب تو حرمش گریه کردن
دلم واسش یذره شده
واس نذر و نیاز
واس پول انداختن تو ضریح
واس بازار رضا بعد زیارت
من دلم مشهد میخواد خدا
حتی دلم واس بوی دود اتوبوسا تو پارکینگ حرم تنگه
من از 18اردیبهشت ک باهاتون نیومدم اینجوریم
ازون شبی ک تا 12و خورده ای دعوا کردیم و بعد خداحافظی رادیو ای حرمت پخش کرد داغونم
ازون روزی ک حتی بلاگفام قط بود واس درددل کردن
ن اصن از پارسال ک نذاشتن برم مسابقه
گره دل منو فقط امام رضا میتونه باز کنه
خدایا خودت کمکم کن...
