سرگردون

سرگردون

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض،پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
سرگردون

سرگردون

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض،پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

سلام
دلم واس امام رضا تنگ شده
چرا نمیشه برم زیارت؟
چرا الان ک بش نیاز دارم دعوتم نمیکنه؟
من دلم واس اسمال طلا تنگ شده
واس پنجره فولاد
واسه اون صحن درندشت
واس گم شدن تو حرم
واس زیرزمین
واس زیارت
واس تا صب تو حرمش گریه کردن
دلم واسش یذره شده
واس نذر و نیاز
واس پول انداختن تو ضریح
واس بازار رضا بعد زیارت
من دلم مشهد میخواد خدا
حتی دلم واس بوی دود اتوبوسا تو پارکینگ حرم تنگه
من از 18اردیبهشت ک باهاتون نیومدم اینجوریم
ازون شبی ک تا 12و خورده ای دعوا کردیم و بعد خداحافظی رادیو ای حرمت پخش کرد داغونم
ازون روزی ک حتی بلاگفام قط بود واس درددل کردن
ن اصن از پارسال ک نذاشتن برم مسابقه

گره دل منو فقط امام رضا میتونه باز کنه

خدایا خودت کمکم کن...

من دور از تو حالمو نمیفهمم...

سلام...

فقط دعا کنید از این سرگردونی دربیام...خدایا خودت  نجاتم بده...

مژده دادند که بر ما گذری خواهی کرد/نیت خیر مگردان که مبارک فالیست

بعد مدتها سلام:)خوبین؟خوشین؟خوشتون هس؟خدا رو شکر:)

ایشالا خدا حاجات دل همتونو روا کنه:)

دیروز بعد اون همه درد جدایی بالاخره انتظار ب سر رسید...شب مهمونمون بودن و چ مهمونی  خوبی:)البته عصرش وختی من از مدرسه اومدمم اومد یسر زد ورفت...

دیدین آدم وختی یچیزی از خدا میخواد و برآورده میشه میگه خدایا کاش یچیز دیگه خواسته بودم؟ولی دیروز من نگفتم...نگفتم و شکر کردم...نگفتم و از ثانیه ب ثانیه دیشب لذت بردم...نگفتم چون میدونم دیدار بعدی خیلی که نزدیک باشه ی ماه دیگه ست...

شدیدا مشغولم...اونقدر سرمو با کتابای جورواجور گرم میکنم تا فکرم نتونه جای دیگ بره...دیشب شنیدم تابستون قراره کلاس کنکور بذاره:)اگ زد و شد میرم سر کلاسش:)

دو تا حرکتش دیشب واسم عجیب بود...

یکی اینکه وختیZ ادامو دراورد و تشکر کردنمو مسخره کرد(ناراحتم نمیشم عمومن)طرفمو گرفت و دعواشون شد...

بعد اسم فامیل بازی کردنم کانتکتاشو بلند خوند البته هیشکی جز من گوش نمیداد همه داشتن متفرق میشدن...بعدم رو اسم فهیمه تاکید کرد...نمیفهمم چ لزومی داش این کارش...

من برم واستون هرچی آرزوی خوبه آرزو میکنم:)

پ.ن:آشوبم آرامشم تویی...