سرگردون

سرگردون

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض،پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
سرگردون

سرگردون

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض،پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

دربگشای،دلتنگم...

سلام...

وقتی تو نیستی،دنیا ویرانه ست...همه چیز خاکستریه...من توی آینه،رنگ پریده تر از همیشه دیده میشم...وقتی تو درگیر شادیاتی،یه نفر اینجا هست که لابلای تمام کتابا و آهنگاش به تو فکر میکنه...وقتی -شاید- شبای مهم،مثل ولنتاین و شب تولدت و...،به این فکر کنی که تویی و تنهاییت و یه دنیا درس که ازش لذت میبری،یه نفر هست این گوشه کنارا که به تو تبریک میگه...تو ذهن و خیالش...اما وقتی باشی:)یه دنیا حس خوب و شادی هست،یه عالم خنده...وقتی تو هستی و خون به گونه هام میدوه،حس می کنم خوشبخت ترین زن دنیام،زنی که خوشبخته چون تو رو دوست داره...دوست داشتن علت نمیخواد...و من هم مثل سابق دنبال علتش نمیگردم...

دنیا دنیای عجیبیه؛منم و یه دنیا سردرگمی،تویی و یه دنیا خوشی...حسادت چیه عزیزم؟از ته دل میخوام همیشه شاد باشی...

ولی یه سوالی،تا حالا نشده به این فکر کنی که تو بهترین و یا شاید حتی بدترین لحظات زندگیت،یادت به کسی میفته یا نه؟

نمیدونم بهش فکر کردی یا نه،فقط اینو میدونم 18 سالگی هم مثل تمام سال های گذشته،با دوری و دوستی خواهد گذشت...

پ.ن:الهی،رضا برضاک...

اخوان ثالث

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.