سرگردون

سرگردون

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض،پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت
سرگردون

سرگردون

یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض،پادشاهی کامران بود از گدایی عار داشت

کی مرگ می تواند نام مرا بروبد از یاد روزگار؟

باور نمی کند دل من مرگ خویش را

نه ..

نه ..

من یقین را باور نمیکنم

تا همدم من است نفس های زندگی

من با خیال مرگ دمی سحر نمیکنم

آخر چگونه گل

خس و خاشاک میشود؟

آخر چگونه این همه رویای نونهال

نگشوده پر

هنوز ننشسته در بهار

می پژمرد به جان من و خاک می شود؟

در من چه وعده هاست

در من چه هجر هاست

در من چه دست ها به دعا مانده

روز و شب....

اینها چه می شود؟

آخر چگونه این همه عشاق بی شمار

آواره از دیار

یکروز بی صدا

در کوره راه ها

همه خاموش می شوند؟

بارو کنم که دخترکان سفید بخت

بی وصل و نامراد

بالای بام ها و کنار دریچه ها

چشم انتظار یار

سیه پوش می شوند؟

باور کنم که عشق

نهان می شود به گور

بی آن که سر کشد

گل عصیانیش ز خاک

باور کنم که

دل روزی نمی تپد؟

تفرین بر این دروغ

دروغ هراسناک

گل می کشد به ساحل آینده شعر من

تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند

پیغام من

به گوشه ای لب ها و دست ها پرواز میکند

باشد که عاشقان

به چنین پیک آشتی ای یک ره نظر کنند

این ذره ذره گرمی خاموش وار ما

یکروز بی گمان

سر می زند به جایی و

خورشید می شود

تا دوست داریم

تا دوست دارمت

تا اشک ما به گونه ی هم می چکد ز مهر

تا هست در زمانه

یکی جانِ دوست دار

کی مرگ می تواند نام مرا بروبد از روزگار

بسیار گل

از کف من برده است باد

اما من

غمین

گل های یاد کس را پرپر نمی کنم

من مرگ هیچ عزیزی را باور نمیکنم

می ریزد عاقبت یکروز برگ من

یکروز چشم من هم در خواب می شود

زین خواب چشم هیچکس را گریز نیست

اما درون باغ

همواره عطر باور من

در هوا پر است

شعر از :سیاوش کسرائی

آنچه دستت داده ام نامش دل است افسار نه...

سلام...

مثل همیشه دلم براش تنگیده...کاش لحظه های کنارش بودن  ابدی بود...دیوونه ی من،نمیشه یبار تو حال منو بپرسی؟بگی روانی مرده ای یا  زنده؟بگی درس میخونی یا دوباره زده بسرت کار شب و روزت شده باشه گریه؟هه...توقعاتی دارما اصن قرنی یدفه یاد من میفته که تازه یادش ب احوالپرسی باشه؟

در هرحال عزیزم روزی که واسطه شدی منم همراهتون بیام دانشگاه از بهترین روزای عمرم شد...میدونی؟حتی دورادور با تو بودنم لذتش از همه چی بالاتره...خبرا اینکه ترازم رسید ب 7000...خدا رو شکر...میدونی؟من فکر میکنم لطف خداست که یاد تو شده انگیزه ی زندگی من...کی بهتر از تو برای الگو شدن؟

گفتن تو اینستا ریکوئست دادی واسه فهیم،مهم نیس سعی میکنم فک نکنم بهش...البته من یقین دارم حتمن دلیلی داشته...درسته توام ی پسری،اما پسر تناقض استدلالای یه دختر منطقی...

Forgetting him is like trying to know somebody you never met

Loving him is red

Image result for ‫قلب‬‎

شاید مردم حواسم نیست...

فقط چند لحظه کنارم بشین
یه رؤیای کوتاه، تنها همین
ته آرزوهای من این شده
ته آرزوهای ما رو ببین
فقط چند لحظه کنارم بشین
فقط چند لحظه به من گوش کن
هر احساسیو غیر من تو جهان
واسه چند لحظه فراموش کن
برای همین چند لحظه، یه عمر
همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رؤیا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر
برای همین چند لحظه، یه عمر
همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رؤیا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر
نگاه کن فقط با نگاه کردنت
منو تو چه رؤیایی انداختی
به هر چی ندارم ازت راضیم
تو این زندگی رو برام ساختی
به من فرصت هم‌زبونی بده
به من که یه عمره بهت باختم
واسه چند لحظه خرابش نکن
بتی رو که یک عمر ازت ساختم
فقط چند لحظه به من فکر کن
نگو لحظه چی رو عوض می‌کنه
همین چند لحظه برای یه عمر
همه زندگیمو عوض می‌کنه
برای همین چند لحظه، یه عمر
تو هر لحظه دنیامو از من بگیر
فقط این یه رؤیا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر
برای همین چند لحظه، یه عمر
همه سهم دنیامو از من بگیر
فقط این یه رؤیا رو با من بساز
همه آرزوهامو از من بگیر
Image result

عاشقی جرم قشنگیست،ب انکار مکوش...

سلام...

داشتم یادداشتای پارسالو میخوندم...چقدر یکسال آدم تغییر میکنه...تموم زندگیش عوض میشه...پارسال از خدا میخاستم دوسش نداشته باشم،الان تنها خوشی زندگیم همین دوس داشتن یواشکیه...پارسال میخاستم علاقم بهش کمرنگ شه تا اگه ازدواج کردم خیانت نباشه،الان حتی یک ثانیه م نمیتونم بهش فکر کنم که کنار کس دیگه ای باشم...پارسال گریه میکردم زیاد ازش میگفتم تند و تند پست میذاشتم اما الان حرفم نمیاد...ترجیح میدم ساعت ها تو فکرش غرق شم و کمتر درموردش حرفی بزنم...

چقدر سال ها با هم متفاوتن...

راستی قضیه ی فهیمو فهمیدم...خدایا شکرت...

یه سوالی وختی یه پسر از کل کل کردن خوشش میاد اما هیچ وخ با تو کل کل نمیکنه معنیش نفرته یا علاقه؟

یه سوال دیگه وختی پسری عاشق هیچ غذای خاصی نیس و از هیچ غذایی بدش نمیاد(کلن فقط سیرشدن مهمه)باید چیکار کنی؟(آخه مردا رو با شکم قشنگ میشه اداره کرد اما...)

سوال بعدی پسری که همیشه کار خیر میکنه عاشق درساشه از بیکاری نفرت داره فوتبال نمیبینه و هزاران هزاران خصلت دیگر که تو پسرای این سنی خ کمه راه نفوذ بهش چیه؟

و سوال آخر پسری که هیچ سیگنالی دریافت نمیکنه هیچ سیگنالی نمیفرسته و کلن هیچی!!!باید چطوری بهش فهموند دوسش داری؟

یه چیز دیگه اون دختر ن زشته،ن اینک هیچ کار بلد نباشه،ن تنبل و درس نخون،ن دوس پسر داره،ن...اون دختر واقعن دیگه نمیدونه چیکار باید بکنه ب جز دعا کردن...شما نمیدونید؟